صباصبا، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره

روزهاي ما

نمايشگاه كتاب

ديروز رفتيم نمايشگاه كتاب البته بدون صبا. وقتي داشتم دنبال آدرس غرفه هايي كه مي خواستيم بريم، مي گشتم چشمم به غرفه نابغه هاي كوچك آسماني افتاد. برام جالب شد چون فكر نمي كردم اونها هم اومده باشن. به هر حال رفتم و ديدم! يه خانم چادري نشسته بود و به يه خانمي داشت توضيح مي داد كه اگه تهران هستيد حتما حتما ثبت نام كنيد تا دير نشده. مي گفت بنده هاي خدا مردم از شهرستانها مي آن و باز هم نمي رسن! پشت سرش هم يه سري سي دي تويدل وينك و بازيهاي فراحسي بود كه از خانمه خواستم يكي رو باز كنه يعني همون بازي هاي فراحسي و با كمال تعجب ديدم كه مثل همون كارت هاي بن بن بن و تراشه هاي الماس هستند خانمه غرفه دار چنان تلاش مي كرد كه اون خانم رو اقناع كنه كه دي...
19 ارديبهشت 1392

صبا و پنگول

عزيزكم چند روزي بود كه مي خواستي بري پيش پنگول و باهاش بستني بخوري تا اين كه امروز رفتي و به خاله نرگس گفتي كه بستني مي خواي! تو داشتي بدو بدو مي كردي و توي هر دري سرك مي كشيدي حتا صداي پنگول هم دراومد همه مي خواستن تو رو متوقف كنن جاتو عوض كردن ولي فايده اي نداشت چشمات مي خنديد دستات سىوال مي كرد و پاهات پرواز مي كردن من كمي اون طرف تر چشمام تر شد از كنارم نبودنت ترسيدم نگهبان در به چشمام نگاه كرد و گفت چي كارش داري خوشحاله. گفتم فقط ببينمش كه خوشحاله اما نه از چهار ديواري تلويزيون دوست داشتم خودتو ببينم و ديدم ارامشم رو از خوشحاليت گرفتم وقتي برگشتم همه مامانا برات دست مي زدن كه همه جا رو به هم زدي و كشف حجاب كردي ولي نمي دونم چرا...
10 ارديبهشت 1392

روزهاي من

خيلي وقته كه مي خوام از روزهاي با تو بودن بنويسم ولي نمي دونم چرا اين اتفاق از روز به دنيا اومدنت نيفتاده.به هر حال مادرت تصميم داره از تو و زندگي مون بنويسه. انگار همين ديروز ١٧ دي ٨٩ بود كه تو ٧ صبح روز جمعه همه رو غافلگير كردي و اومدي. چه روزها و شبهايي كه به من و بابا نگذشت تا تو تونستي روي پات وايسي و واسه دل كوچيكت نقاشي بكشي. انگار همين ديروز بود كه استرس واكسن تو رو داشتم. انگار همين ديروز ٢ ماه و نيمه گيت شد و دوباره راهي بيمارستان شدي. انگار همين ديروز بود كه توي مطب دكترت منتظر بودم توي ويزيت ١٠ ماهگيت به من بگه كه سرما نخوردي و اين بار لازم نيست بستري بشي. همون روز بغضي گلوم رو فشار مي داد و منتظر بودم تا دكترت ازم بپرسه چر...
8 ارديبهشت 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به روزهاي ما می باشد